چه روز باشکوهی است سوم خرداد، روزها و شب های منتهی به آن، سراسر خاطره و نیایش است و چه باشکوه که نخل ها همچنان ایستاده اند. نخل ها هنوز ایستاده اند تا مقاومت را به رخ تاریخ بکشند، کارون همچنان جریان دارد تا رفتن و پیوستن را متجلی سازد.
نخل ها هنوز ایستاده اند تا ما بدانیم مردان و زنان این سرزمین چگونه از خود عبور کردند...
نخل ها بیدارند و از راز و رمز شب، سنگر و سکوت و ستاره می گویند، نخل ها ایستاده اند، خدایا ! فردا چه خواهد شد...
خدایا چه می شود اگر خورشید بر سرزمین طلایی "خرمشهر" فرود آید و بر دستان زنان و مردانش بوسه زند، سزاوارست اگر ماه بر پیشانی این سرزمین سجده کند.
خدایا سزاوارست اگر ستاره ها یکی یکی بر زمین آیند تا در برابر عظمت فرزندان این خاک کرنش کنند.
روبروی مسجد جامع خرمشهر، ایستاده ام چه رازها در خود دارد و چه سکوتی که سرشار از ناگفته هاست، چه ایثارها به یاد دارند، احساس می کنم دیوارهای مسجد نیز خاضعانه در برابر صبوری دادن سرزمین آتش و خون تعظیم می کند.
چه عظمت باشکوهی، چه لحظه فراموش نشدنی، و چه لبخند زیبایی است که روز و آفتاب بر شهیدان روا می دارند. چه زیباست شکوه باران که قامتش را برای شهیدان خم می کنند
خدایا! کجایند آن مردان بی ادعایی که از نور هدیه می چیدند.
کجاست فریاد الله اکبر مردان خدایی که قلب دشمن را می شکافتند.
خدایا! صدای گلوله رانشنیده ام، صدای زوزه خمپاره رانشنیده ام.صدای سوت نارنجک را نشنیده ام، رد گل آلود پای دشمن را ندیده ام اما به یاد دارم غارت خانه و کاشانه مردم را ... چگونه می توان از ناجوانمردی سیم های خاردار و میدان مین نگفت.
چگونه می توان کتاب تاریخ را بست و نگفت که دشمن چگونه به خود اجازه داد شهری را ویران، مادری را منتظر و فرزندی را از خانه اش بیرون کند. چگونه می توان آرام نشست و بر سوگ "لاله های سرخ" با باران همراه نشد.
با تمام وجود، تنها می توان گفت "خرمشهر را خدا آزاد" کرد...
و تنها می توان گفت: ای جاده های سخت ادامه، ما را لیاقت رفتن نیست...؟
یاد همه شهدا به ویژه شهدای سوم خرداد وفتح خرمشهر گرامی و جاودان باد.
نخل ها هنوز ایستاده اند تا ما بدانیم مردان و زنان این سرزمین چگونه از خود عبور کردند...
نخل ها بیدارند و از راز و رمز شب، سنگر و سکوت و ستاره می گویند، نخل ها ایستاده اند، خدایا ! فردا چه خواهد شد...
خدایا چه می شود اگر خورشید بر سرزمین طلایی "خرمشهر" فرود آید و بر دستان زنان و مردانش بوسه زند، سزاوارست اگر ماه بر پیشانی این سرزمین سجده کند.
خدایا سزاوارست اگر ستاره ها یکی یکی بر زمین آیند تا در برابر عظمت فرزندان این خاک کرنش کنند.
روبروی مسجد جامع خرمشهر، ایستاده ام چه رازها در خود دارد و چه سکوتی که سرشار از ناگفته هاست، چه ایثارها به یاد دارند، احساس می کنم دیوارهای مسجد نیز خاضعانه در برابر صبوری دادن سرزمین آتش و خون تعظیم می کند.
چه عظمت باشکوهی، چه لحظه فراموش نشدنی، و چه لبخند زیبایی است که روز و آفتاب بر شهیدان روا می دارند. چه زیباست شکوه باران که قامتش را برای شهیدان خم می کنند
خدایا! کجایند آن مردان بی ادعایی که از نور هدیه می چیدند.
کجاست فریاد الله اکبر مردان خدایی که قلب دشمن را می شکافتند.
خدایا! صدای گلوله رانشنیده ام، صدای زوزه خمپاره رانشنیده ام.صدای سوت نارنجک را نشنیده ام، رد گل آلود پای دشمن را ندیده ام اما به یاد دارم غارت خانه و کاشانه مردم را ... چگونه می توان از ناجوانمردی سیم های خاردار و میدان مین نگفت.
چگونه می توان کتاب تاریخ را بست و نگفت که دشمن چگونه به خود اجازه داد شهری را ویران، مادری را منتظر و فرزندی را از خانه اش بیرون کند. چگونه می توان آرام نشست و بر سوگ "لاله های سرخ" با باران همراه نشد.
با تمام وجود، تنها می توان گفت "خرمشهر را خدا آزاد" کرد...
و تنها می توان گفت: ای جاده های سخت ادامه، ما را لیاقت رفتن نیست...؟
یاد همه شهدا به ویژه شهدای سوم خرداد وفتح خرمشهر گرامی و جاودان باد.